مانی عزیز تر از جانممانی عزیز تر از جانم، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 28 روز سن داره

برای مرد فردا............مانی

سیزده بدر

امسال هم طبق روال سال های قبل رفتیم کنار دریا هر سال سبزه ها رو به دل بزرگ دریا میسپایم که فکر می کنم غذای مقویی برای ماهی ها بشه امسال هم با دایی ها و خاله ها دور هم بودیم و شلوغ بود البته جای عمه ها و عمو جون و مامان جون بابا جون هم خالی بود... این دومین سیزده هی بود که بدر کردی مانی عزیزم, موقع سپردن سبزه ها به دریا ازت پرسیدم که می خوای سبزه رو گره بزنی مانی جونم؟؟؟ که یهو بابایی در اومد و گفت نه خیر خانم !با پسر نازی که ما داریم این دختران که باید دنبال سبزه گره زدن باشن... خندم گرفت از جواب دندان شکن بابایی ولی آره حق با باباییه پسرم... تلاشمون برای اینکه کنار هم وایستید بی فایده بود هلیا جون از اونجایی...
25 فروردين 1392

گردش نوروزی

بازم مثل همیشه لاهیجان رو حتما تو برنامه داریم بخاطر کوکی های خوشمزه اش اینجا هم شیطان کوه لاهیجانه روبروی استخر که مانی عاشق ماهی هاشه دولفین سواری,خوش می گذره؟     ...
20 فروردين 1392

مانی رفته گل بچینه!!!

بازیگوشی های مانی کوچولو تو حیاط خونه ی مامان جونش دور از چشمای مامان جون در حال چیدن گلای باغچه , وای وای مانی جونم: هر کی به گل دست بزنه شاپره نیشش میزنه   ای بابا انگار گلایی که چیده بودم کافی نبود پس تا مامان جون نیومده برم یکمی دیگه گل بچینم یکی بگه این زنبوره چی می خواد همش میاد تو صورتم و ویز ویز می کنه نمی دونم چرا وقتی میبینمش خنده م می گیره؟!؟   ...
20 فروردين 1392

سورپرایز

    سورپرایز   اگه کنجکاو شدید بدونید چی شده بفرمایید ادامه ی مطلب: مانی جون______________________________________________م ای وای مانی!!! پس موهات کووووووو؟؟؟ ...
20 فروردين 1392

تیک سر لیلاکوه

تو ایام عید یه روز با فامیلا رفتیم یه جای بکر یه جنگل تو کوهستان لنگرود یه جایی که هنوز خیلی شناخته شده نیست وقتی پای ما آدما به اینجور جاها باز میشه همیشه از خودمون ردی که پاک نمی شه رو جا می زاریم منظورم زباله های تفکیک نشدنیه... امیدوارم ما بزرگتر ها با ملاحظه تر از این حرفا بشیم تا مانی های آینده هم از این همه زیبایی لذت ببرن مانی جونم هرچی که می تونی اینجا عمیق تر نفس بکش,اکسیژن اینجا تازه ی تازه است وای عسلی موش بخورتت با این خنده هات ...
18 فروردين 1392

عکس آتلیه

عکس های عید آقا مانی البته گل پسرمون هرچی که بزرگتر میشه زودتر از عکاسی خسته میشه آخه دوست داره کنار اون دکور های زیبا فقط بازی کنه و کسی هم کاری باهاش نداشته باشه هر بار دکور کمتری رو انتخاب میکنیم بخاطر کنجکاوی های این آقا مانی: آقا مانی پای هفت سین سها : بفرمایید ادامه مطلب کابوی کوچولوی ما ...
17 فروردين 1392

چهارشنبه سوری

امسال هم ده روز قبل عید باز از باباجون خواستیم که بیاد دنبالمون تا ما رو ببره شمال خونشون آخه روزای پایان سال بابایی ساعت کاریش زیاد میشه دیگه وقت نمی کنه مانی جونش رو ببره بیرون مانی هم تو خونه کلافه میشه اینه که منو شما با بابا جون رفتیم شمال... البته همش دلتنگ بابایی بودیما... بابایی هم چهار شنبه سوری به ما ملحق شد و این اولین چهارشنبه سوریی بود که بابایی شمال بود. بابا جون برامون کاه تهیه کرد و مامان جون هم طبق برنامه ی هر سال هفت تا آتیش روشن کرد و ما هم از رو آتیش پریدیم اینم مانی جونم که بعد آتیش بازی مشغوله مکالمه شد   ...
17 فروردين 1392
1